وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

۱۱.۱۱

تولدش داره نزدیک میشه، باز احساسات من به عقلم غلبه میکنه 

این همه تمرین کردم احساسمو نادیده بگیرم هنوز موفق نشدم 

اگه بخوام دقیقا یه تعریفی از رابطه م با کسی که تولدش ۱۱ بهمن بگم باید بگم عین رابطه ای بود که تو call me by your name جریان داشت 

من با یه عالمه سؤال رها شدم ولی چند سال پیش که دوباره بهش پیام دادم فهمیدم هیچ علاقه ای به من نداشت چون هرگز بهم پیام نداد

هیچوقت نشد جوابمو نده یا باهام بد حرف بزنه 

همیشه به سوالام جواب داد 

ولی ازدواج کرد...

همیشه اگه خواستین یه نفر از ارتباط با شما ناامید بشه دقیقا همینکار بکنین 

اگه خشن باهاش صحبت کنین نمیدونم چه فعل و انفعالاتی تو مغز آدمی زاد رخ میده ولی بیشتر سعی میکنه باهات ارتباط برقرار کنه 

ولی اگه جوری که اون با من رفتار کرد با طرف رفتار کنین مطمئن باشین میره و دیگه م برنمیگرده 

خیلی خیلی دلم میخواد یه روز بهم میگف آیا اون روزا حسی به من داشت یا از اول براش بی معنی بودم؟ 

همیشه وقتی همه چیو مرور میکنم و به این نقطه میرسم 

نمیتونم اشک نریزم ...

من واقعا نمیتونم بگم دوسش نداشتم 

الانم نمیتونم بگم دوسش ندارم 

تا الان هیچکس برای من حتی نزدیک به اونم نشد چه برسه به اینکه بخواد بیشتر بشه اما ایم معنیش این نیست که من تلاش نکردم

تلاش کردم تا روابط جدید تجربه کنم 

تا از بند گذشته رها بشم 

ولی واقعا انگار نمیشه 

شاید به مو برسه ولی پاره نمیشه 

میدونین چجوری بود؟ خیلی متواضع 

با وجود موقعیتی که داشت مغرور نبود کمااینکه خیلیا تو جایگاه اون خدارو بنده نیستن 

خیلی مهربون بود ، من احساس می‌کردم بخاطر اینکه خودش خیلی رنج کشیده این همه حس حمایت و دلگرمی به بقیه می بخشه 

به ظاهرش خیلی اهمیت نمی‌داد و بیشتر سعی داشت فکرشو زینت ببخشه 

شعر خیلی دوست داشت چون آدم فوق العاده درون‌گرایی بود و با شعر میتونست از باطنش خبر بده 

خطشم خیلی خوب بود و هر چی که دوسش داشت با خط خوش می‌نوشت

مثل اسم من که عکسشو برام فرستاد 

خیلی دلم براش تنگ شده 

ای کاش هیچوقت نمیدیدمش ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد