بنظرم بی مهری تو هر سن و موقعیتی که اتفاق بیفته دل آدمو میشکنه
مثلا یه بار دو سه تا از دوستامون که دانشگاه قبول شده بودن گفتن بیاین مام که دانشگاه ندیده بودیم گفتیم بریم
رفتیم اونجا دو نفر بودیم یادمه که دانشجو نبودیم بعد دیدم اون دوستم که گفته بیاین یه جورایی منو گردن نگرف گفت فقط فلانی رو من دعوت کردم و مهمون منه منم انقد ناراحت شدم، حس کردم اضافی ام با خودم گفتم کاش پام میشکست نمیومدم که یهو یکی دیگه از همکلاسیای دبیرستانم گف منم مهمون اون باشم
یا یه بار با اقوام عروسی بودیم، من و دخترخاله م با هم صمیمی بودیم خیلی )
(البته من اینجوری فک میکردم) واسم مث خواهر بود من خواهر ندارم
دیدم اونجا همش منو از خودش می رونه نمیخواد تو جمع همراهش باشم اونجام خیلی دلم شکست
امروزم خواستم برم بشینم یه جایی که کنار ث باشم دیدم س کیف برداشت گذاشت اونور که من نشینم دوستشو صدا کرد که بشینه امروزم دلم بابت این شکست
پ.ن: امتحان فردا مث اینکه لغو شد واس همین وقت کردم بیام اینجا اگه میدونستم لغو میشه که انقد فشار نمیخوردم :/ تازه امروز دانشگام نرفتم فقط واس امتحان رفتم غیبتام داره سر به فلک میکشه
پ.ن: فک میکردم هفته ی آخره اما هفته ی بعدم همین آش و همین کاسه س
پ.ن: الان باید فشار جدیدو شروع کنیم
دو تا امتحان همزمان
خب از اونجایی که دارم درس نمیخونم
بیاین مرور کنیم که نخوندن درس چه فایده هایی برام داره!
عجیب عزیز اگه درس نخونی به رشته مورد علاقه ت نمیرسی
اونوقت مجبوری تو این رشته مشغول به کار بشی و هر روز بری جایی که ازش متنفری
و هر روز خوشحال نباشی و حالت از زندگیت به هم بخوره
پس درس نخون تا همینجوری به زندگی ادامه بدی و نهایتا یک روز بمیری
حالا هی نخون
هی تنبلی کن
برنامه مدنظرم:
سه ساعت آزمون و رفع اشکال،هر روز دو درس اختصاصی (بیشتر نمیرسی انقد کمالگرایی احمق نباش که باعث شده هیییچی نخونی)
بقیه روز فقط امتحان اگه خیلی اوضاع به راه بود تک آزمون و رفع اشکال هم کنارش
این هفته هر روز امتحان دارم یه در میون دانشگاه و اون یکی
خلاصه که همت بلند دار
کاش همون موقع که خودکشی کرد می مرد
بعضی وقتا از تحمل کردن خسته میشم
قبلنا وقتی ناراحتیم به یه حد فوق زیادی ( فوق زیاد نمیدونم درسته یا چی ) میرسید فقط سکوت میکردم حتی نمیتونستم بنویسم
الان میتونم بنویسم
یا وقتی فوق زیاد ناراحت میشدم گریه میکردم
الان گریه نمیکنم
خسته شدم ، خسته شدم از بس گفتم خسته شدم
چرا یه نفر نمیاد دست منو بگیره نجاتم بده
سالهاست منتظر یه منجی ام
من تنهایی زورم نمیرسه
بعدانوشت: آقا غلط کردم، از اون ای کاش بالا ...آرزوی بدی بود
ولی خیلی اذیتمون میکنی...یکم بزرگ شو دیگه
آیا میدانستید نوزادی که رو تخت میخوابه و بزرگ میشه با نوزادی که تو گهواره ( از این لحاظ که متحرکه و واس خوابوندن بچه گهواره رو تکون میدن) میخوابه و بزرگ میشه فرق داره؟
از چه لحاظ؟ از لحاظ یادگرفتن ریاضی
بعد اون روز داشتم به این فک میکردم چرا عمده پسرا هستن که ریاضی و رانندگی شون بهتره؟ شاید دلیلش همینه
که تحرک بالایی دارن
چون از زوایای مختلف یه چیزو میبینن
چقد ساده س؟ ولی خیلی مهمه
همین باعث اختلال یادگیری تو ریاضی میشه و اصلا بخوای درمانو شروع کنی باید همین تمرینای ساده رو انجام بدی
این مفید ترین چیزی بوده که من طی این چند سال یاد گرفتم گفتم به شما هم بگم
اگه بچه دارین که حواستون باشه ، حیفه که بخوای وقتی بزرگ شد برگردی و اینارو تصحیح کنی
تحرک مهمه، بچه ها باید بالا پایین بپرن، یه جا و یه تصویر رو از زوایای مختلف ببینن، با خمیر و گل بازی کنن با انگشتاشون کار کنن
بازی کنن، زمین بخورن، بلند شن
از درس چه خبر؟ اممممم...بیاین راجع بهش حرف نزنیم
سعی میکنم بهترش کنم
خودم ، تنها ، باید ادامه بدم تکیه گاهم فقط خداست
خدایا قربونت برم کمکم کن
خببببب هر وقت، وقت زیاده ما آب روغن قاطی می کنیم و درس نمیخونیم
حقیقتشو بخواین حالم داره از درسا به هم میخوره
سه تا فصل حیاتی فیزیک هست که تا جون دارم باید واسش تست بزنم
شیمی حتما باید هر شب آزمون کوچولو بدم بخاطر موازنه و محاسبات
ریاضیم بنظرم این مقاومت بی فایده س
یه کلاسی چیزی لازم داره تنها نمیتونم بخونم یعنی حالم ازش بهم میخوره بس که خوندم و جواب نمیده مثل عشق یه طرفه می مونه البته از این لحاظ که تو هی توجه میکنی و اون بی توجهی ( وگرنه که عشق فاکینگ یه طرفه هر دو طرفو اذیت میکنه) بهرحال
فعلا چالشام ایناست
امروز کلا تو مجازی پلاس بودم البته نه اینستا و یوتوب چون هر دو رو حذف کردم
رفتم از این شو های مسابقه و اینا دیدم البته احساس میکنم نیاز داشتم واقعا بعضی وقتا از اینکارا نکنم نمیتونم ادامه بدم
توروخدا دعا کنین یه معلم ریاضی خوب پیدا کنم
الان مسئله این نیست ریاضیم خوبه یا بد مسئله اینه اصلااا نمیتونم بخونم ازش بدم اومده و این یعنی باخت
کنکور که به دل من توجه نمیکنه حساب و کتاب داره