وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

شاید پایان تو

Once upon a time یه روان شناسی اومده بود دانشگاه راجع بهش نوشتم 

خواستم یه چیزی رو دوباره بنویسم 

از دست دادن باعث غم میشه 

هر آدم سالمی واس هر از دست دادنی غصه میخوره 

همونطور که هر آدم سالمی واس هر به دست آوردنی خوشحال میشه 

ولی وقتی واس غم از دست دادن سوگواری نکنی تو مراحل خیلی پیشرفته تر میشه افسردگی 

حالا بیا و جمعش کن 

چون وقتی سوگواری نمیکنی انگار قبول نکردی که اتفاق افتاده 

منم وقتی دیگه تویی وجود نداشت هی جلو خودمو گرفتم و وانمود کردم اتفاقی نیفتاده 

تا وقتی که واقعا بهم آسیب زد و از لحاظ جسمی هم ضعیف شدم و همش مریض بودم

هیچی 

خواستم بگم بعد ۸ سال خطی که تو شماره شو داشتی از گوشیم درآوردم 

هی با چنگ و دندون چسبیده بودم بهش تا اگه خواستی پیام بدی روشن باشه و جواب بدم 

ولی هیچوقت پیام ندادی 

حالا دیگه روشن نیس 

منم منتظر پیامت نیستم 

تلاش اجباری

تعداد افراد زیادی نمیدونن کنکور دادم 

سوای خانواده شاید از انگشتان یک دست کمتر

البته شماها هم که خوانندگان اینجایین میدونین کلی نه شناس، ناشناس 

ولی همینا هم میگن آفرین 

ایول

چه عزم و اراده ای و فلان 

من واقعا نمیدونستم عزم و اراده ی خاصی لازم داشت 

هر کسی تو شرایط من بود همین کارو می‌کرد 

وقتی بهم میگن چه عزم و اراده ای داشتی 

احساسم اینجوریه که 

عجیبه 

فک کن یه نفر گشنه شه و تصمیم میگیره غذا بخوره 

بعد تو بهش بگی آفرین 

چه عزم و اراده ای که تصمیم گرفتی غذا بخوری 

خب منم مجبور بودم 

عزم و اراده ی خاصی نمی‌خواست واقعا 

راه دیگه ای نداشتم 

شاید اگر اتفاقاتی  که تو زندگی دیگران میفتاد واس منم میفتاد انقد مجبور نبودم تلاش کنم واس خودم

اصولا هیچکس به من احساس ارزشمندی نداد 

من ارزشمندیمو وقتی بابام کارنامه کنکورمو دید و یه آهی کشید از دست دادم

یا وقتی از طرف کسی که فک میکردم احساس خاصی بهم داره پس زده شدم 

یا وقتی دانشگاه قبول شدم همه دوستام  ولم کردن

یا وقتی اونا قبول شدن هیشکی منو آدم حساب نکرد 

یا به اندازه کافی پول داشتم که برم دنبال چیزایی که دوس دارم 

برم سفر 

برم دریا که هیچوقت از نزدیک ندیدمش 

لباسایی که دوست دارم بخرم و نگران باقی مونده حسابم نباشم که تا آخر ماه میتونه واس رفت و آمدم کافی باشه 

شاید اگر حسش میکردم دیگه دنبال بهتر شدن نبودم 

فقط لذت می‌بردم از روال ساده زندگی 

نمیگم خیلی شرایط بغرنجی بوده ولی خیلیم خوب نبود

کلا میخوام بگم شرایط زندگی خیلی تعیین کننده س واس اینکه شما چه تصمیمی بگیرین واس آینده 

خیلی هنر بزرگی نیس تلاش کردن 

یه جور اجباره 

هر چند الان فهمیدم اینم تا حدی بی فایده س 

بی پول همیشه بی پوله 

پولم همیشه پول میاره 

هر غلطی ام بکنی فایده خاصی نداره

یکی از دوستای دبیرستانم 

وقتی فهمید دانشگاه قبول شدم آنفالوم کرد 

دو روز پیش که استوری گذاشتم فارغ التحصیل شدم دوباره فالوم کرد فک کنم کلا با دوران دانشجوییم مشکل داشت 

دوست صمیمیش تو پیجم مونده بود احتمالا بهش خبر داده 

یه حس رهایی عجیبی دارم

کاش خونه تکونی تموم میشد میزدم بیرون 

تهش هممون می میریم دیگه 

واس چی دارم انقد حساب کتاب میکنم 

رها کن

عجب بابا 

بدهکارم شدیم 

یعنی به این تفاله های مجازی هر کی اعتماد کنه خره 

منم برای بار هزارم خرم