تا حالا براتون پیش اومده تو یه کاری موفق شده باشین ولی خوشحال نشده باشین؟ نمیدونم شاید برای شما و من در این مورد علاوه بر موفقیت که کمیت باشه کیفیت هم مهم بوده اینکه مثلا با چند تا غلط تو یه امتحان قبول شی؟ یا با چند بار اشتباه بالاخره بتونی کاری رو درست انجام بدی یا بعد از تجربه کردن چند تا رابطه ناموفق بالاخره درست تشخیص بدی چه آدمی با چه اخلاقی مناسب توئه
حقیقتش من الان این حسو دارم چون احساس میکنم یه لحظه رو لبه شکست قرار گرفتم ولی دوباره کشیده شدم بالا و موفق شدم
چون موفق شدم ولی خوشحال نیستم
نمیدونم چرا
شاید چون از موفقیت مطمئن نیستم؟ یا میترسم بازم نیاز باشه موفق شم
حالم یکم مزخزفه و اصلا حوصله ندارم امروز باتری زندگی کردنم شارژش تموم شده و حای حوصله تلاش کردنم ندارم
نمیدونم چرا پدرومادرا اینجوری ان؟ چرا هر چی میگی خیلی غیرمنطقی سعی دارن ماست مالیش کنن خب قبول کن بگو آره از این نظری که تو میگی اینجوریه اما تا حالا از این بعد هم به این قضیه نگاه کردی؟
این دقیقا کاریه که همه پدرمادرا وقتی با بچه شون حرف میزنن میکنن اما بدون این ادبیات
مشاوره م رو لغو کردم تا خودم تنهایی ادامه بدم حقیقتش خسته شده بودم هر شب گزارش بنویسم بعلاوه یکمی راجع به برنامه اختلاف نظر داشتیم که چون با یه نفر دیگه مشورت کردم و کاری که میخوام بکنم رو تایید کرد لغو کردم وگرنه من و این همه شجاعت کجا بود
چون همه ش داشتی به موفق شدن فکر می کردی.در صورتی که باید به خاطر ذره ذره گام برداشتن و پیش رفتن افتخار کنی.
من بهت تبریک می گم که شجاعت مخالفت کردن داری.
از تجربه راه های امتحان نکرده ،نترس.
حقیقتش واس این موردی که راجع بهش نوشتم درست نیس چون از کل ماجرا خبر ندارین ولی حق با شماست لذت مسیر و مقصدو
متشکرم کاش ادرس وبلاگتونم میذاشتین نمیدونم چرا هیشکی ادرس وبلاگشو واس من نمیذاره :(