وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

درهای بسته

البته سر صبح یه نفرم دیر اومد یعنی ۷.۲۰ دقیقه درارو میبندن 

غلط نکنم ۷.۴۰ بود که رسید که درو باز کردن 

نگهبان مدرسه چند بار به مدیر زنگ زد از همونجا اولش که جواب نداد 

بعدم که جواب داد گفت بگو بره 

بعد که دختره داشت توضیح می‌داد فقط گفت برو عزیزم و بعدم گوشی رو قطع کرد 

یه چند دقیقه که گذشت دختره رو بیرون کردن و درو بستن 

همینجوری هی سر و صدا میومد و در میزد ولی فایده ای نداشت

دست و پا می زد که بذارن بیاد تو ولی نذاشتن

احساس میکنم امروز اون تنها کسیه تو دنیا که میتونه درکم کنه 

میدونم چقد دست و پا زدی 

چقد توضیح دادی 

دلیلتو حتی کسی گوش نکرد 

کسی حتی تلاش نکرد توضیحاتتو بشنوه 

الان احتمالا حالت مزخرفه کاش پیش هم بودین زر میزدیم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد