وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

در باب نتایج

یه سوال فنی دارم

چجوری باید گریه کرد ولی قرمز نشد 

بازیگرا خیلی خوب گریه میکنن 

اصلا صورتشون تکون نمیخوره فقط قطرات اشک تر و تمیز سر میخورن پایین 

هر روز یک کار جدید پیش میاد 

باورتون میشه پول اسنپم دیگه ندارم؟ 

جدی ندارما باید از بابام بگیرم 

مسافت نسبتا دوری هم هست

بعضی وقتا که با والدینم صحبت میکنم 

متوجه میشم که نتیجه کنکورم خیلی واسشون مهمه

هنوزم واسشون مهمه که اون رشته ای که دلشون میخواد بخونم 

البته خودمم دلم میخواد (حقیقتشو بخوایین بیشتر دلم میخواست الان واس خودم نمیگم مهم نیستا ولی اونقدر مهم نیست) ولی واس اونا هنوزم همونقدر شاینی و قشنگه که من اون رشته رو بخونم 

عجیبه واقعا نمیشه نظر والدینو تغییر داد 

هیچ جوره 

من یکی از شانسایی که آوردم اینه که معمولا تفکراتم هم سو بوده 

نه به زور

خودمم موافق بودم باهاشون 

ولی الان احساس میکنم طور متفاوتی فکرمیکنم ولی نظر اونا همچنان همونه که هست مگر اینکه خلافش ثابت شه

البته که زندگی مسالمت آمیز رو یاد گرفتم 

بنظرم باید یاد گرفت 

چون واس ازدواجم همینطوره 

با کسی زندگیت رو شیر میکنی که کاملا تو فضای متفاوتی با تو بزرگ شده شایدم مشابه دیگه شانسیه 

چند روزه درسای زبانم عقب افتاده باید امروز جمعشون کنم چون تلنبار شه نمیرسم 

امروز برای اولین بار آشپزی کردم 

البته غذای خاصی نیود ولی همون غذای نه خاصم بی نمک بود

واقعا نمیدونم چجوری باید نمک ریخت که اندازه باشه 

قاشقی، پیمونه ای چیزی نداره؟ 

میدونم بستگی به مقدار مواد داره ولی خب یه کفی باید داشته دیگه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد