وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

همسر آینده

بچه هاااا پیونداااا

پیونداااا بچه ها 

از این به بعد منم میام میخونمتون 

راستش این مدت خیلی درگیر بودم اصلا این تابستون، تابستون عجیبی بود 

یه روز بی دغدغه نداشتم 

الان بین یک دو راهی برای زندگی آینده م گیر کردم 

فک میکنم اگه به جای یک زن، یک مرد بودم ازدواج نمیکردم هیچوقت انقد به همه چیز فکر میکنم 

اون روز دو تا متن خیلی ترسناک دیدم نوشته بود دختری رو که باباش دوس نداره هیچ مردی نمیتونه دوسش داشته باشه 

نکنه منم اینجوری بشم؟ 

یکیم نوشته بود دخترا با مردی ازدواج میکنن که شبیه باباشونه 

دقیقا نمیدونم چرا ولی خیلی ها هم تایید کرده بودند 

من واقعا نمیتونم تصور کنم شوهرمم مثل بابام باشه که اگه باشه پرونده ازدواجو میبندم 

بابام اصلا شخص حمایتگری نیس، حتی وقتی فقط صحبت از حرف باشه و از عمل خبری نباشه

خیلی به دیگران اهمیت میده و کارها و تلاش های ما براش فوق العاده بی اهمیته کافیه یه نفر بگه روز تاریکه 

ما خودمونو به زمین و زمانم بزنیم بگیم بابا روز روشنه مگه قبول میکنه 

هیچوقت شنونده خوبی نیس و همیشه زود از کوره درمی ره و حوصله هیچ چالشی رو نداره تو زندگیش 

آره خلاصه 

حالا بنظر شما برای جلوگیری از چنین اتفاقی چیکار باید کرد؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهش پنج‌شنبه 15 شهریور 1403 ساعت 06:27 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

منم مثل شمام

باید یه فکری بکنیما
خطرناکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد