هی میخوام بنویسم هی نمیتونم
ذهنم همزمان به چندین مسئله فکر میکنه
امروز خانم مدیرمون میگف درکت میکنم
سخته بخوای بین دو مسیر انتخاب کنی
تصمیم بگیری
خیلی خوب بود یه نفر همچین حرفی بهم زد
یه بارم میگف سخته بخوای زن کسی باشی که تو جمع خردت کنه
اینم درک کردم
کلا زن رنج کشیده و در نتیجه با درکیه
درک زیاد از رنج زیاد میاد
هیچی دیگه چی بگم
اون روز یکی از بچه ها شیرموز می نوشید از اون موقع میگم میخرم میخرم هنوز نرسیدم
یه چیزیو میخوام اعتراف کنم
دلم واس مدرسه و بچه ها تنگ میشه