به جرئت میگم: تک تک دانشجوهای پزشکی ترمای اول که وارد دانشگاه میشن، هدفشون اینه که یه روز یه فوق تخصص خفن و باسواد بشن. هیچکس با هدف ژل و بوتاکس نمیاد تو پزشکی.
روزای آخر هدفشون چیه؟
اینکه به خاطر اطرافیانشونم که شده یه بلایی سر خودشون نیارن.
باید دید چی تو این ۷ سال عوضشون میکنه.
بچه ها راستشو بخوایین من الان احساس اون تهو دارم
ترسناکه ولی دارم
به هیشکی ام نمیتونم بگم چون میگن خودت دوس داشتی دیگه
داشتم یه سریالی میدیدم
خیلی خوب بود
بعد یه چیزی به ذهنم رسید
شما تا حالا نشستین به خودتون فک کنین؟
خودتونو مثل یک شخصیت دیکه از بیرون نظاره کنید و شروع کنید جاج کردن
مثلا من الان به این فک میکردم که خیلی فرصت داشتم وارد رابطه شم، ولی چرا اینکارو نکردم، الانم دنبال جلب توجهم :)
حتی فرصت نمیدادم طرف حرفشو بزنه
الانم همینجوری ام
دیوانه و سایکو
مگه اینکه خودم یکیو انتخاب کنم
که معمولا یا موفق نمیشم کاری کنم توجهش جلب شه یا اینکه اون منو در سطحی نمیبینه که بخواد با من باشه
یا مثلا یکی از نزدیکانم تتو میزد
چرا نرفتم تتو بزنم؟ چرا با اینکه از تتوی کوچولو و ظریف خوشممیاد نزدم؟
یا یکی از نزدیکانم باز ژل میزد
چرا نرفتم ژل بزنم با اینکه با استاندارد های زیبایی فاصله دارم؟مثل کایلی جنر قدیم و جدید
یا وقتی بچه بودم یکی از نزدیکانم آرایشگر بود وقتی من لوازم آرایشی داشتم هیشکی نداشت
ولی چراااااا هیچوقت آرایش نکردم؟ چرا دوس نداشتم؟
چرا وقتی میتونستم خونواده رو بپیچونم و برم سفر نرفتم؟ پولشم داشتم
با اینکه همه اینکارارو دوس دارم چرا انجامشون ندادم؟
فازم چیه؟
از سری افکار های روز پنجم عید
بچه ها بنظرتون یه دختر میتونه توجه یه پسرو جلب کنه؟
دلیلم بگین چرا آره چرا نه
اگه آره چجوری
جواب بدین دیگه خاموش نباشین لازم دارم بدونم کسی رم ندارم ازش کمک بگیرم
چه فعل و انفعالاتی باید تو ذهن یه آدم ۳۶ ساله رخ بده که بیاد تو اتاق من و لپتاپ منو روشن کنه و سریال معاویه رو بذاره و صداشم بلند کنه که من برم ببینم؟
البته اگه همین ایشون سلیقه منو تو فیلم و سریال بفهمه احتمالا نسبتشو باهام انکار کنه، من کلا علاقه ای به تاریخ ندارم خصوصا تاریخ مذهبی که بخوام فیلمشم ببینم حالا مگه ول میکنه
اگه شوهر آینده مم اینجوری باشه چی؟
امروز و دیروز افتضاح بودم
هیچی نخوندم
هی میگممیخونم هی نمیخونم
انگار منتظر یه اتفاق خاصم دست و پامو بسته
کلا آدم بدفازی ام نه؟
حال و حوصله ندارم
کلا از اینکه یه روز خوشحالم یه روز ناراحت خودمم دیگه خسته شدم
به این فک میکنم چقد حیف که بهترین سالهای زندگیم همینجوری گذشت
و بدتر اینکه آی کنت دو اِنی تینگ اِباوت دت
و این حالمو بدتر میکنه
عین فیدبک منفی که هی همدیگه رو تقویت میکنن