وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

قطبی

گاهی احساس میکنم بهم فکر میکنی چون فقط گاهی تو اوج خستگی و شلوغی یادت میفتم 

احساس می‌کنم این لحظه ناراحتی یا به کسی نیاز داری که باهاش حرف بزنی 

شایدم اسممو جایی ببینی و همه‌چیز مثل یک فیلم در حد چند ثانیه از ذهنت عبور کنه 

تو اینستا نوشته بود ۷ سال طول میکشه تا همه سلول های آدم تقسیم بشن و جایگزین قبلیا بشن 

نمیدونم چقدر از لحاظ پزشکی صحت داره ولی گمونم ۷ سال گذشته 

نمیدونم چطور توصیف کنم که چطور یادت میفتم یا بهت فکر میکنم 

سرده 

تاریک و غمناکه 

عشق نمیتونه انقدر سرد باشه

ولی همینقدر سرد و بی روح بعضی شبا حضور پیدا میکنی 

برای همین میگم شاید فرکانسی از تو باشه 

حقیقتا یه بخشی از وجودم دلش میخواد هر چه سریعتر ازدواج کنه تا مثل یه ققنوس از خاکستر سرد تو رها بشم و دوباره مثل آتیش گرما و روشنی تو وجودم شعله ور بشه 

البته چون دیگه سنم به دوست پسر داشتن نمیخوره میخوام ازدواج کنم چون فکر میکنم دیگه از اون گذشته 

مخصوصا  با فرهنگ منطقه و فامیل و...

شاید تو مناطق دیگه چنین حسی احمقانه باشه اما اینجا یک حقیقته 

که گاهی پنهانه اما هست 

خب سعی میکنم بخوابم چون باید ۶ صبح بیدار شم  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد