شبش دو سه دفعه از خواب بیدار شدم
کابوس می دیدم که از امتحان جا موندم
بیدار میشدم چک میکردم ببینم آلارم گوشی اوکی باشه که خواب نمونم
صبح بیدار شدم و اسنپ گرفتم و رفتم مدرسه
استرس داشتم که از امتحان بعدش جا بمونم
رفتیم طبقه سوم
سالن اجتماعات طبقه سوم که واقعا بزرگ بود، پر بود از دانش آموز
کولرم روشن بود ولی اصلا جوابگوی فضا نبود
خلاصه جامو پیدا کردم و نشستم .استرس داشتم که دیر ورقه هارو بدن
سابقه اینکه رمز اشتباه بیاد و دادن ورقه ها طول بکشه هم وجود داشت
خداروشکر رمز زود اومد و خوشبختانه پرینترم تو همه طبقات بود
سریع ورقه هارو چاپ کردن
اولی رو چاپ کردن و پخش شد
همینجوری متناوب چاپ می شد و میومد
مام داشتیم جواب میدادیم
من یه چشمم به ساعت بود که نگذره از وقتی که باید تحویل بدم و برم
نوشتم هر ۴ یا ۵ برگه رو و یه دورم خوندم
چند تا سوال واقعا سخت بود
ولی بچه ها میگفتن راحت بوده
۸.۲۵ دقیقه بود که تحویل دادم و سوار اسنپی شدم که مامانم از قبل گرفته بود تا معطل نشم
رفتم دانشگاه و سر ساعت ۹ رسیدم دانشگاه
منتظر بودم برگه ها رو تحویل بدن که دیدم گفتن امتحان یه ربع دیرتر برگذار میشه
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد
هر چقد فحش بلد بودم دادم
ورقه هارو بعد از یه ربع دادن و اون امتحانم دادم
برگشتم خونه
سوالایی که شک داشتمو چک کردم
همش درست بود
یه ۰.۲۵ غلط داشتم
الان امروز نمره ش اومد و گس وات؟
۱۸ شدم
خیلی حالمو گرفت
اعتراضم نمیشه داد چون درس دوازدهم نیس ، واس یازدهمه و گزینه اعتراض نداره واس من
خب رفقا
سریال تا قسمت ۹ دیدم
کلا ۱۰ قسمتش اومده
ولی دیگه ادامه ندادم چرا؟
چون اون اتفاقی که امید داشتم بیفته نیفتاد و بازیگر اصلی مرده بود
حقیقتش نمیدونم واس کشور مالزی باشه یا تایلند گوگل کردم مالزی نوشته بود ولی خط و نوشتارش شبیه تایلنده
بهرحال خیلی خوب ساختنش ولی نویسنده روانیش نمیدونم چرا اینجوری کرد
میتونست جسم طرفو بهش برگردونه هر چند طرف خودش داره بازی میکنه و در واقع روحش زنده س ولی وقتی مثلا خودشو تو آینه میبینه صدا و تصویرش یکی دیگه ش چون جسمش مفقود بود قسمت ۸م که کلا سناریو اینطور پیش رفت که جسمش از بین رفته و فقط استخوانشو پیدا کردن
یه خرده م البته به دلیل اینکه lb بود یکم ریسکیه معرفی کردنش
جدیدا تو آسیام مد شد از اینجور فیلمای همو بسازن
بعد آخه جالبه امروز که داشتم استوریای یکی از افراد مجازی که گاهی چک میکنم چک میکردم ( خیلی کم پیش میاد این پیجارو چک کنم قدیما معتادشون بودم ) در مورد همین ارتباط دو هم جنس نوشته بود
از وقتی رفته لندن لحنشم عوض شد
نوشته بود ناناحت شدین تو ادبیاتمونم ارتباط دو هم جنس مطرح شده؟
من چرا دارم انقد این موضوعو مینویسم؟ فازم چیه واقعا؟
بهرحال میخوام بگم داره فراگیر میشه
چند تا از پسرهایی که میشناسمم بهم گفتن که بهشون پیشنهاد رابطه شده از طرف هم جنس
خب برگردیم به زندگی واقعی
تااااااازه بعد ددان اززز ییهههه ممااااههههه
تو سایت تایید شد درسم و تاریخ امتحان نداره
اگه بتونم از همین امروز شروع میکنم به خوندن که هر چه زودتر امتحانشو بدم بره پی کارش
یه مدت کوتاهیه شروع کردم دارم یکی از زبان های آسیای شرقی رو یاد میگیرم
بنظرم اگه میخوایین مغزتون یکم ورزش کنه شروع کنین به یادگیری
حالا هر چی شد
خییلییی سخته
ولی دوست داشتنییه
زبان جدید عین موسیقیه یه ارتباطاتی تو مغزت ایجاد میشه که تا حالا وجود نداشت
یه کارای دیگه هم در رابطه با دانشگاه دارم که اگه اعلام کنن باید برم پی بگیرم
بای د وی اینستارم دی اکتیو کردم که دیگه نبینم سریال جدید چی هس
بسه به اندازه دو سه ماه دیدم
واااهههااااااییییی
کی سریال مالزیایی با زیرنویس انگلیسی میبینه؟ من
خوشبختانه صحبتا خیلی روزمره ست و مشکلی تو ترجمه ندارم و متوجه میشم
انقددددد قشنگه که حد نداره
هم هیجان داره هم ترس هم گریههم عشق
اگه خودش کپی نباشه صددرصد ازش کپی درمیاد
این سریال تونست منو از دنیای واقعی جدا کنه
برم ادامه شو ببینم
امیدوارم تو زندگی بعدی یه انسان ۱۰۰ در ۱۰۰ برون گرا باشم
من درصد درون گراییم در مواقع مختلف تغییر میده ولی معمولا از ۷۰ درصد به بالا همیشه فاکینگ درون گرام
میشه با کسی حرف زد؟ آره ولی نه هر کسی
خیلی این پروسه برداشتن مرزها برای یه آدم سخته
یکیو انتخاب میکنی کم کم باهاش ارتباط برقرار میکنی
اوایل بیشتر شنونده ای، وقتی دیگه فهمیدی مچی باهاش، احساس امنیت کردی میشی گوینده
وقتیم که رفت، به هر دلیلی ارتباط قطع شد متلاشی میشه
یه مدت باز درصد درون گراییت میزنه بالا میرسه به نود، صد
دوباره حس میکنی یه نفر باید باشه و این پروسه تکرار میشه
ممکنه اصلا حوصله نداشته باشی پروسه رو تکرار کنی و تو لاک بمونی
راستش بدم نیست
اذیت کننده هم نیست باهاش کنار میای
ولی حداقل یه نفر همیشه باید باشه
چند روزه اون یه نفر پیشم نیست و خیلی خیلی احساس تنهایی میکنم
من خیلی وقته دوست و رفیق ندارم
همکلاسی دارما باهاشونم حرف میزنم گهگاهی ولی اون مرزها فقط در مواقع حضوری برداشته میشن ، دیگه تو دانشگاه تجربه چت صمیمانه نداشتم چون همشون درگیرن احتمالا
اونی که بخاطر بیکاری کارای چرت و پرت و خارج از سنش میکنه منم
همچین بیکارم نیستم ولی مثلا متاهل نیستم، چه میدونم رابطه ندارم، سر کار نمیرم
کارای خارج از سنم که میگم منظورم کارای کوچیکتراس
چند بار خواستم فکرمو درگیر چیزای دیگه کنم
مثلا دغدغه م بشه ظاهرم، خیلی برسم به ظاهرم
همه اون چند بارم شکست خوردم
اصلا نمیتونم ادامه بدم ولی گمونم بد نباشه یه بار دیگه امتحان کنم
یکی از افراد مجازی ای که میشناسم میگه بهم میگفتن زشتی
منم از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم بابت چیزی که دستم خودم نیس ناراحت نباشم به جاش به چیزایی بپردازم که دست خودمه
مثلا درس بخونم
الانم بعد از ارشد داره پزشکی میخونه
فک کنم منم عملا همینکارو کردم و حواسم نبوده
به منم گفتن زشتی
یه بارم بخاطر اینکه خیلی بچه آرومی بودم شنیدم که میگفتن مریضم ، بچه که انقد آروم نمیشه
منم نتونستن هیچکدوم تغییر بدم به جاش سعی کردم مثلا تو چیزای دیگه تاپ باشم
که تو اونم شکست خوردم
فک نکنین خنده تلخه جدی دارم میخندم
چیکار کردم تو زندگیم؟
بچه ها این سریالا خیلی انتظار آدمو از رابطه بالا می برنشدم عین این تینیجرا که واس مچ شدن زوج سریال ذوق میکنن
حقیقتشو بخواین من تا حالا رابطه جدی نداشتم نمیدونم چند درصد این دراما ها میتونه واقعی باشه
فک کنم همش دلوخه
بهرحال مغزم واقعا پر شد نمیخوام دیگه ببینم قدرت پردازش ندارم
داشتم تو اینستا دنبال تیکه های سریال میگشتم چند تا کلیپ رقصم دیدم
من از هیکل ورزشی حقیقتا خوشم نمیاد واس خانوما (نظر شخصی منه و واس خودم دارم میگم)
ولی از هیکل دنسرای خانوم خیلی خوشم میاد
نمیدونم چرا حس میکنم به آناتومی یه زن بیشتر میاد
همچنین هیکل والیبالیستای زن مثلا
بهرحال من که نه ورزشکارم نه دنسر خواستم یه نظری داده باشم
کلا از بچگی از دو تا جیز خیلی خوشم میومد یعنی قلبمو قلقلک میداد یکیش اسکیت بود یکیشم دنس
که هیچکدومم نتونستم یاد بگیرم یعنی اصلا فرصت نشد برم دنبالش یا پول نبود یا من دیگه باید درس میخوندم
راستی استادم جواب داد
و بقیه موارد همونطور
روانی شدم واس این یه درسم که نمره ش نمیاد
وایی کلافه م کرده