بچه هاااا پیونداااا
پیونداااا بچه ها
از این به بعد منم میام میخونمتون
راستش این مدت خیلی درگیر بودم اصلا این تابستون، تابستون عجیبی بود
یه روز بی دغدغه نداشتم
الان بین یک دو راهی برای زندگی آینده م گیر کردم
فک میکنم اگه به جای یک زن، یک مرد بودم ازدواج نمیکردم هیچوقت انقد به همه چیز فکر میکنم
اون روز دو تا متن خیلی ترسناک دیدم نوشته بود دختری رو که باباش دوس نداره هیچ مردی نمیتونه دوسش داشته باشه
نکنه منم اینجوری بشم؟
یکیم نوشته بود دخترا با مردی ازدواج میکنن که شبیه باباشونه
دقیقا نمیدونم چرا ولی خیلی ها هم تایید کرده بودند
من واقعا نمیتونم تصور کنم شوهرمم مثل بابام باشه که اگه باشه پرونده ازدواجو میبندم
بابام اصلا شخص حمایتگری نیس، حتی وقتی فقط صحبت از حرف باشه و از عمل خبری نباشه
خیلی به دیگران اهمیت میده و کارها و تلاش های ما براش فوق العاده بی اهمیته کافیه یه نفر بگه روز تاریکه
ما خودمونو به زمین و زمانم بزنیم بگیم بابا روز روشنه مگه قبول میکنه
هیچوقت شنونده خوبی نیس و همیشه زود از کوره درمی ره و حوصله هیچ چالشی رو نداره تو زندگیش
آره خلاصه
حالا بنظر شما برای جلوگیری از چنین اتفاقی چیکار باید کرد؟
چیه این زندگی
داری آرزوی یکی دیگه رو زندگی میکنی
آرزوی یه زندگی دیگه رو داری
تا خود آدم و دیدگاه و انتظاراتش از زندگی تغییر نکنه هرگز احساس خوشبختی نمیکنه
درحالیکه روی سنگ های ریز و درشت سخت دامنه کوه نشسته بود داشت باندپیچی دور ساق پاش رو باز میکرد و بعد از هر دوری که باز میکرد نگاهی به مسیر پیش روش که یک کوه صخره ای و سنگی بزرگ بود مینداخت
به آخرین دور که رسید نگاهش رو ، روی پاش متمرکز کرد تا ببینه زخمش چطوره
اوضاع بد نبود، زخمش رو تمیز کرد و باند تمیزی دورش پیچید البته این تنها زخمی نبود که روی بدنش داشت تقریبا میشه گفت همه جای بدنش آثار کوفتگی و زخم دیده میشد و روی دست ها و پاهاش خراش های بزرگ و کوچیکی به چشم میومد
تصمیم گرفت کمی استراحت کنه و بعد به مسیر ادامه بده
تو همون حالت سعی کرد دراز بکشه و به آسمون خیره شد
با خودش فکر میکرد بالای قله احتمالا دشت بزرگ و سرسبزی منتظرشه و ارزش اینهمه سختی رو داره
اون سالهای زیادی رو برای رسیدن به این نقطه سپری کرده بود
از چیزهای زیادی گذشته بود و حرفهای زیادی رو نادیده گرفته بود چون تمام اون سال ها فقط نگاهش به قله و خیالش درگیر دشت پشت قله بود
با عبور یک سنجاقک از جلوی چشمانش از خیالش پرت شد بیرون و تصمیم گرفت بلند شه تا به مسیر ادامه بده
به مسیر ادامه داد
به قله رسید
اما خبری از دشت نبود
همش خیال بود
همش واهی
فقط یه بیابون بزرگ و بی آب و علف
حالا من به اون بیابون رسیدم
من تو بیابونم
یادتونه گفتم واس انتخاب رشته واس یکی پول واریز کردم؟
نمیدونم چرا از دیروز آنلاین نیست
الانم پیام دادم همچنان سین نخورده
پولمان را خورد آیا؟
آخه معتبر بود عاغا زیر نظر یه مشاور بود چیشد یوهو؟
بالاخره به بخش پیوند ها دست پیدا کردم حالا هر کی اینجا خواننده س یه کامنت بذاره یه نقطه م گذاشتی اوکیه فقط آدرس وبلاگتم بذار که اضافه کنم
نمیدونم الان چرا اینجوری شدم
عقل و احساسم سه چهار روزی هست در نبرد به سر میبرن
کدوم یکی پیروز میشه؟
نمیدونم
احتمالا همونی که بهش غذا میدم (مث دیالوگ اون فیلمه)
چرا هر چقد آدم بزرگتر میشه تصمیم گیری سختتر میشه؟
اومدم رو بالکن نشستم شونصد تا پنجره هم دور و برمه
صدای جیرجیرک هام به گوش میرسه
بعلاوه ی صدای قاشق و بشقاب شام همسایه ها
اینا چرا یخچالشون چسبیده به پنجره؟
چرا انقد ذهنم پراکنده س
نمیدونم واقعا
مرسی از کامنتا جواب میدم حتما
مرسی از رامین که مجدد راهنماییم کردی واس پیوندا
چون حوصله هیچی رو ندارم بیاین به تحلیل یک شخص بپردازیم
از بیکاری
یه پسریه تو اینستاگرام
چشم و ابرو تیره
پوستشم گندمی
چون دکتره من انتظار داشتم و دارم که رو زمین نمونه
قطعا باید یه دوست دختر فابریک نی داشت که حاضرم شرط ببندم نداره
حالا چرا؟
بنظر من ( و از اونجایی که من همیشه با سلایق اشخاص مختلف آشنام و نظرم نظر اکثریته) چهره ش بیس خوبی داره
از معدود پسراییه که هم با ریش خوبن هم بدون ریش :)
شغلشم که خوبه دیگه
وجه اجتماعیشم خوبه بهرحال دکتره
فیزیک خوبی هم داره ، شبیه مدلای آسیای شرقی اندام کشیده ای داره
پس چرا دوست دختر نداره؟
چون خیلی بد تیپه
واقعا حیفه اینهمه خوبیه
دلم میخواد بهش بگم بابا
مرد که اسکینی نمیپوشه
ببین من از این آدمام که به هر چی احترام میذارم یعنی میگم خب به من چه اینجوری دوس داره ولی واقعا شلوار اسکینی به آقایون نمیاد
حالا اینکه آناتومی بدنش انقد خوبه با همین شلوار گند میزنه به اینهمه زیبایی
مورد بعدی بد سلیقگی تو پیجشه
خیلی پیج اینستاش بده
از هر دفعه ای که میره یه جایی عکس میگیره ۴ تا پست میذاره
کلی فالوور فالووینگ بیخود داره (من نیستم جزوشون قبلا پیجش پابلیک بود الان پرایوته)
خب خز میشه دیگه
مورد آخرم اینکه خیلی رو بازی میکنه
بابا یکم معما باش
به آدما فرصت بده کشفت کنن
آدما از کشف کردن و کشف شدن خوششون میاد
خیلی خوبه که پیچیده نیستا یعنی من خوشم میاد .ولی خب احتمالا دخترایی که دست میذاره روشون خوششون نمیاد و فرار میکنن ازش
رنگ لباسایی که میپوشه هم خوب نیس بعضا
اگه رفیقش بودم رفیق خوبی میشدم براش
چرا کسی اینارو بهش نمیگه
آیا تا به حال کسی به بیکاری من دیده بودید؟
بعدانوشت: حالا من اینارو گفتم فردا میبینم یه قلب قرمز گنده به بیوش اضافه شدهسابقه م درخشانه از این جهت