وبلاگی برای همه :)

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای همه :)

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

یه روز خیلی خیلی بد

حقیقتش تا حالا این نوع از استرسو تجربه نکرده بودم

برگشتم دانش آموزای وحشی ای رو که تو حیاط مونده بودن برگردونم به کلاس بخاطر ورزش بیرون بودن

بعد از من همه ریختن بیرون و ۵ _۶ تا از پسرام از مدرسه رفتن بیرون 

هنوز ۵ دقیقه مونده بود که زنگ بخوره 

چون دیگه کاری ازم برنمیومد همون حیاط موندم که بقیه رو زیر نظر داشته باشم که معاون خِرمو چسبید که چرا گذاشتی برن

الان هر اتفاقی واس این چندتا بچه ای که قبل از تایم رفتن بیرون بیفته گردن توئه 

منم قبل اون خودم میدونستم چه گندی بالا آوردم خدا خدا میکردم این ۵ دقیقه لعنتی بگذره و زنگ بخوره که اندازه یه سال واسم گذشت 

واقعا مسئولیت بچه ها سنگینه بخصوص مدرسه هایی که هیچ جوری نمیشه بچه هارو کنترل کرد 

حداقل من که نمیتونم 

بخصوص اینکه معلم اصلی بچه ها نیستم و ازم حساب نمیبرن 

راستشو بخواین هنوزم نگرانم 

شایدم نگرانی اون ۵ دقیقه س که تو وجودم مونده 

همش دلم میخواد یکشنبه شه و برم سر کلاس و بچه هارو ببینم که صحیح و سالمن 

هفته بعدم برم دیگه پامو تو اون مدرسه نمیذارم

حتی نمیتونم تمرکز کنم و درس بخونم 

یه هفته بعد از کنکور

من دو نفرو میشناسم

یکیشون رتبه ی کنکورش دو رقمی بود، پزشکی شهید بهشتی خوند و آبان ماه سکته کرد و رفت 

چرا؟ حرف های زیادی پشت سرشه دو تاشو بررسی میکنیم

اولیش اینکه میگن خیلی تو بیمارستان تحت فشار بود چرا؟ نمیدونم من پزشک نیستم ولی تا حالا پزشکی ندیدم نگه فشار کاری چقد بالاست و حق الزحمه چقد کم (خواهشا جراحای با ۳۰ سال سابقه رو مثال نزنید منم میدونم اونا پولدارن) 

تئوری دوم: میگن اونقد از لحاظ روحی تحت فشار بود که افسردگی گرفته بود و چون بدون ملاحظه یهو قرصاشو گذاشت کنار باعث شد سکته کنه 

چرا افسردگی گرفته؟ از لحاظ خونوادگی در سطح خیلی خوبی هستن و فرزند اول خونواده هم بودن ایشون و فقط هم یه برادر داشت 

پس چرا افسردگی گرفته؟ احتمالا باز هم فشار کار و سختی درسا و ناامیدی نسبت به آینده

آشنای دوم کیه؟

کسی که تو دانشگاه آزاد مهندسی خوند و چون وصل بود به یه جاهایی 

از چندین سال پیش تو کشواری درجه یک داره تو دانشگاه های درجه یک درس میخونه، مقاله مینویسه، تدریس میکنه حقیقتش رو بخواین منم نمیدونم دقیقا چیکار میکنه ولی تا حالا تو ژاپن، انگلیس و.... نمیدونم کشورای دیگه رو یادم نیست

ازدواج کرد و بچه داره و همه چی اوکی و روال

این عدالته؟ 

چرا یادم افتاد؟ نمیدونم خسته م از اینهمه بی عدالتی 

به من چه ربطی داره؟ نمیدونم منم یه انسانم اینجا دارم زندگی میکنم 

ولی غرم نزنم؟ نگم؟

خب 

این هفته به جز دو سه ساعت هیییچچچچ کاری نتونستم بکنم

ان شاء الله از فردا برمیگردم به روال 

low battery

واقعا خسته م

دارم از خستگی میترکم 

این یه ماه خیلی فشرده کار کردم اصلا کاری به نتیجه ندارم من این یه ماه جر خوردم تا تونستم به یه حد کافی از مرور برسم 

چقد دوس دارم فردا نرم دانشگاه ولی سایتو بستن که نبینیم چند تا غیبت داریم مجبور شیم بریم

شاید بپرسید خب خودت نمیدونی چند بار غایب شدی؟ باید بگم نه یه سری ر وزا که کلاسا تق و لق بوده بعضی اساتید با اینکه هیشکی نرفته سر کلاس غیبت گذاشتن، یعضیام نذاشتن ، بعضیا تو سامانه ثبت کردن بعضیا نکردن

خلاصه حساب کتاب یوخ

دیگه باید با مشاورم مجدد شروع کنم و تا آخر راهو همراهم باشه 

اندکی پس از کنکور

خب وقت افتابی شدن تو میادینه

کی بعد کنکور برگشته پاور ارائه فردا رو درست کنه؟

کی به همکلاسیش لتماس کرده جای اونم ارائه بده؟

کی گزارش بازدید دوشنبه رو تو ۳  صفحه ریزه میزه جا داده که فقط صفر نگیره؟

آفرین، من

کی یه کلمه م واس کارنما و کارورزی تایپ نکرده؟ آفرین اینم من

خب باید بگم سوالای کنکور بنظر من در سطح خیلی خوبی بودن ، یعنی خیلی سخت نداشتیم ایده جدید کم داشتیم البته تو بعضی دروس وقت گیر زیاد داشتیم امان از مدیریت سر جلسه

و مثل همیشه لعنت به ریاضی که سخت و آسونش واس من سخته بدون استثنا 

باید واس تیر یه فکری واس ریاضیم بکنم اینجوری نمیشه 

احتمالا ثبت نام امتحانا از فردا شروع میشه 

دلم میخواد یه نفر بود حاضر بودم یه تومن بدم بهش فقط این گزارشای آشغالو واس من بنویسه 

بودا خود خرم طمع کردم گفتم ۵۰۰ زیاده الان با یه تومنم راضی ام 

طمعم واقعا واس آزمون دادن زیاد شده خیلی باید تمرین کنم این آخرین فرصت منه 

ره پنهان بنُماید که کس آن راه نداند

خب یه مرور کوچولو هم انجام بدم میخوابم اما قبلش رفتم و طبق معمول تلگرامو چک کردم و دو تام توییت مرتبط با کنکور دیدم هر دو تاشم عکس مداد و پاک کن و... بود جدی سوالم اینه مگه شما در طول سال آزمون نمیدین؟ اگه میدین مگه مداد و پاک کن نمیخرین؟ اگه میخرین چرا دوباره میرین نوشو میخرین؟ حالا مدادو میگیم تموم شد پاک کن چی؟ گمونم واس اینکه عکسی که میگیرین و پست میکنین خوشگل باشه میرین مداد و پاک کن نو میخرین! خوشا به حالتون با دغدغه های صورتی و گوگولی مگولی تون

این هفته هم گذشت و تمام شد مثل باقی روزهای عمر 

اابته دوشنبه مجبور شدم دو ساعتی برم دانشگاه چون استاد گزارش میخواست و چون دوستان خیلی خوبی دارم کسی حاضر نبود واس منم گزارش بنویسه لذا با خودم گفتم لعنت بر شیطون پاشو برو منت این همکلاسیاتو نکش رفتم ولی زود برگشتم

در هر حال من با وجود این شرایط تصمیم گرفتم شروع کنم پس نباید بخاطرش غر بزنم هر چند به قول استادمون میگف سه تا تیر داریم که یکیش فردا پس فردا باید پرتاب بشه دو تای دیگه امتحان نهایی و تیر ماه

راس میگه دیگه ، همین موضوع باعث میشه من کمی آرامش خاطر داشته باشم اصلا واس همین به آب و آتیش زدم که حداقل یه ذره م شده آمادگی داشته باشم 

+ تو توییتا یه  عکسم از محلی که تو داری زندگی و خدمت میکنی دیدم، امیدوارم حالت خوب باشه زیبا 

هر وقت بهت فکر میکنم یه جایی با یه نشونه ای سر و کله ت پیدا میشه 

البته شایدم من اینجوری برداشت میکنم ولی بهرحال اینکه آرزو کنم خوب باشی که بد نیست 

همین دیگه