یه دوستی اینجا کامنت میذاشت
اگه اشتباه نکنم بلومحیا بود
کجایییی؟ نیستی چرا؟
نمیدونم وبلاگ داشتی یا نه
دلوم تنگت شد
عاغا یهو غیب نشین یه اطلاع قبلی بدین
هر وقت چیتان پیتان میکنم ( در حد ضدافتاب وایت افکت دار و بالم یخده رنگی لب) هیشکی از نزدیکم رد نمیشه
هر وقتم خام و خالص میرم
تمااااام پسرای همکلاسیم از نزدیکم رد میشن هیچ
یه اسکن کاملمم میکنن
شانسو ببین توروخدا
دروغ چرا مهمه واسم
ولی خیلی نه
چون تقریبا از همشون خیلی بزرگترم
در این حد واسم مهمه نگن تو این سن چرا انقد ساده س
هیچوقت نشده خر و پالونو باهم داشته باشم
چراااا
از اونجایی که اکثریت امتحان فیزیو رو خوب دادن و با عرض شرمندگی
اونی که گند زده فقط منم
عهد بستم پاتو رو بترکونم
شمام دعا کنین واسم
من که میگم اینایی که میگن نخوندیم و نمره خوب میگیرن دروغ میگن
مث سگ میخونن
امروزم یکم میخونم با اینکه هنوز نرسیدم خونه
امروز یه کاپل دیگه هم دیسکاور شد
خدا شانس بده
اومدم استراحت
درحالیکه امینم گوش میدم گفتم یه چیزی ام اینجا بنویسم
اون روز یه بابایی تو اتوبوس که داشتیم از دانشگاه برمیگشتیم باعث شد فکرم درگیر شه
این که ما یا بهتر بگم من شوهر میخوام یا خونه مستقل
چون اصولا ادم ازدواجی ای نبودم هیچوقت
اتفاقا بچه تر که بودم از روابط عمیقم فراری بودم فقط در حد چت
چیشده الان؟
فک کنم خونه رو میخوام
بعد به این فک میکردم احتمالا
احتمالا که نه
صددرصد اولین چیزی که باعث شه زبونم دراز شه و بگم خودم میخوام تنها زندگی کنم
پوله
واس همین الان واقعا همه فکر و ذکرم شده پول
البته بعد از امتحان پاتولوژی
حالا اینا هیچی
یه سری همکلاس ۱۸_۱۹_۲۰ ساله دارم
خدایی دخترای خوبی انا
ولی خیلی خوشبختن حواسشون نیس
درگیر یه چیزایی ان عجیب غریب
یعنی انقد شرایطشون اوکیه تو همچین سنی
وقت آزادشون بی دغدغه صرف تعالی بخشیدن به اعتقادات و تفکراتشون میشه
من همسن اونا بودم خودمو خفه کرده بودم تو اتاق با درس خوندن
تازه سال به سال بیرون نمیرفتم و لباس نمیخریدم که اگه کتاب لازم داشتم بتونم بخوام
ولی روم نمیشه اینارو تو روشون بگم