-
رها رها رها من، چو تخته پاره بر موج
دوشنبه 16 مهر 1403 20:32
خوشم میاد وقتی آنلاین میشه یه سر به همه پیام رساناش میزنه همه شون همزمان آخرین بازدیدشون تغییر میکنه از اونجایی که دیگه نمیتونم افکارمو کنترل کنم که بهش فک نکنم تصمیم گرفتم زبان خوندنمو از سر بگیرم امروز دو قسمت از سریال تازه آپدیت شده مم دیدم یه قسمتشم امشب میبینم نمیدونم کتاب زبانمو مدرسه م ببرم یا نه اگه ببرم باید...
-
نیو چلنج
دوشنبه 16 مهر 1403 14:34
امروز هم آقای مدیر نیومد یعنی میادا ولی برخوردی نداریم اون تو راه رفته ما برگشت البته اگه زودتر میومدم شک داشتم که سؤال کوفتیمو بپرسم یا نه راستی در مورد شنبه، بله خداروشکر به خیر گذشت نیو چلنجمون شاید احمقانه به نظر بیاد اما خب هست تو شهر که بودیم میگفتن با دانش آموزان پسر دست هم ندید حتی کلاس اول یا دوم یا سوم الان...
-
Meant to stay hid
یکشنبه 15 مهر 1403 23:25
+خب از ۵ عصر خواب بودم تا یه ساعت پیش اصلا شام نخوردم و الانم میخوام دوباره بخوابم :/ یه نفرو میشناختم تو اداره مسئول امور مالی بود الان البته پستش عوض شده، مسئول سازماندهیه وقتی ما سازماندهی میشدیم امور مالی بود امروز تو دفتر میگفتن خواستگار خانم نمک بوده کلا انگار نصف مردای منطقه خواستگار خانم نمک بودن :/ آر یو...
-
ناامیدِ امیدوار
یکشنبه 15 مهر 1403 15:09
بچه ها امروزم خجالت کشیدم از آقای مدیر بپرسم چجوری بپرسم ازش هعیییی شنبه نیومد امروز دیدمش نمیدونم چه غلطی بکنم اگه فردا ببینمش فردا ازش میپرسم هر روز داریم به روز اعلام نتایج نزدیکتر میشیم من استرسم بیشتر میشه چون هنوز تصمیم نگرفتم بپرم تو کدوم چاه از وقتی تراز های کنکور اومد یه روز خوش نداشتم همیشه ۸۰ درصد مغزم...
-
امروز
شنبه 14 مهر 1403 18:49
+این در خطاب به کسیکه دچار ظن اشتباه شد و خودش میدونه منظورم کیه ببین من انقد زود نمیشه از کسی خوشم بیاد بخصوص اینکه نشناسمش و اینکه انقد سریع بخوای کسی رو بشناسی یا خودت رو بشناسونی به دیگری بنظرم بیش از اینکه نتیجه مثبت داشته باشه نتیجه منفی داره ک منظورم از یادداشت دیشب تو نبودی، متاسفم که اینطور برداشت کردی یا اگر...
-
وقتی دوستی، وقتی شوهرته
شنبه 14 مهر 1403 15:41
اصلا سر کار رفتن با دانشجو بودن دو تا دنیای متفاوتن وقتی دانشجویی انگار با یکی دوستی، دغدغه های دوست پسر، دوست دختری داری مِلو وقتی سرکار میری انگار ازدواج کردی ، تعهد ، مسئولیت، خستگی لوِل همه چی بالاتر میره واقعا همچین حسی داری هنوز عادت نکردم به این میزان خستگی البته تا حدی پیش رفتم که الان میتونم بنویسم جدا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مهر 1403 20:47
ببین نباید ازش خوشم بیاد ولی داره خوشم میاد وقت بلاک کردنه
-
احوال سینوسی
جمعه 13 مهر 1403 11:33
اگه بخاطر اتفاقی که چهارشنبه افتاد نبود فردا نمیرفتم مدرسه، میرفتم دانشگاه که کارای فارغ التحصیلیمو پیگیری کنم از بین اینهمه دانشجو کار ۱۱ تا گیر خورده که از قضا منم جزو این ۱۱ تام اصله حوصله فیلم و سریال ندارم و همه چی بی مزه بنظر میرسه یکم بخاطر فردا استرس دارم ولی دارم تمرین میکنم که کاملا ریلکس باشم یا حداقل ریلکس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 17:36
راستی تا قبل از نوشتن این یادداشتا دو سه دفعه تا جون داشتم گریه کردم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 17:35
دانشگاهم رید به اعصابم فعلا کارای تسویه حساب و ارسال مدارک و فارغ التحصیلیم کنکله
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 17:32
بچه ها من به دشمن به ظاهر دوستم شک کردم حقیقتش رفتار های pick meآنه داره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 17:31
دانش آموزم شنبه اولیاشو نیاره جرم بده صلوات
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مهر 1403 13:36
بچه ها احساس میکنم نمیتونم ادامه بدم تا خرتلاق بغض دارم
-
ای کاش های تو چیه؟
سهشنبه 10 مهر 1403 16:41
هرگز قرار نیست همه چیزو با هم داشته باشی اگر فکر میکنی یه روز ممکنه همچین اتفاقی بیفته مثل یک سراب یه خیال باطله همیشه توی زندگیت باید حساب کتاب کنی که در ازای چی میخوای چی رو فدا کنی گاهی اون چیزی که از دست میدی ارزشش بیشتره و گاهی بالعکس ولی گاهی تشخیص اینکه ارزش کدوم یکی بیشتره بسیار کار سختیه ظرافت میطلبه البته...
-
کرینج نباشیم
دوشنبه 9 مهر 1403 15:39
از اونجایی که بازم سوار ماشینم خواستم راجع به مدیر بنویسم چون از این به بعد باید طرح درسای سالانه و ماهانه رو آماده کنم هی همش به خودم دلداری میدم بابا تو موقت اونجایی بعد میگم لامصب شاید قبول نشدی چه غلطی میخوای بکنی خیلی این ابهام وضعیت آزار دهنده س بخدا حالا قبول شدن هیچ الان میگن ممکنه اصلا اجازه انصرافم ندن چون...
-
تسویه
دوشنبه 9 مهر 1403 14:24
خب الان در مسیر رسیدن به خونه از دانشگاهم امروز رفتیم واس تسویه حساب واس من یکسال مقدار کسورات خوابگاهی در نظر گرفته شده بعد میگم خانم فلانی این سایت اشتباهه میگه برو خودت حساب کن بیا حساب کردم میگم خب ۱۷ میلیون مابه التفاوتشه میگه مطمئنی؟ قشنگ یعنی دنبال اینن تو پاچه آدم کنن معلومه که مطمئنم سایت عتیقه تون اشتباهه...
-
مسیر
یکشنبه 8 مهر 1403 07:01
میدونستین تماشای رشته کوه ها هم به اندازه تماشای آسمون و دریا لذت بخش و آرامش بخشه منم نمیدونستم این چند روزه که تو جاده م فهمیدم البته بچه بودم خیلی از جاده و ماشین بدممیومد احساس میکردم وقتم داره تلف میشه واس رسیدن به مقصد بزرگ شدم فهمیدم بابا اصلا زندگی همینه همش تو جاده ای برای رسیدن به یه چیزی خوبه که به اطراف...
-
گیج و ویج
شنبه 7 مهر 1403 15:11
حقیقتش رو بخواهید من داشتم بیخیال یک دانشگاه جدید میشدم با اینکه عطش درس خوندن همیشه در وجود من زنده س و از کارهای روزمره زندگی و اتفاقات روزمره زندگی به اندازه جنگیدن مثلا برای رشته مورد علاقه م لذت نمیبرم ولی خودم رو قانع میکردم که بابا ول کن ، مگه چقد عمر باقی مونده؟ بعلاوه شانس تأثیر بسیار زیادی تو زندگی ما داره...
-
کراشو
شنبه 7 مهر 1403 12:58
بچه ها فک کنم داستانی که در مورد خانم نمک و آقای مدیر نوشتم به واقعیت نزدیکه امروز آقای مدیر زود اومد یعنی وقتی ما داشتیم میومدیم بیرون اومد من که رفتم دفتر حضور غیابو امضا کنم دیدم خانم نمک همش داره لفتش میده که آخرین نفری باشه که ار اتاق میاد بیرون چون آقای مدیر همراه یکی از اولیا رفت پیش دشمن به ظاهر دوست ما تا در...
-
جمعه ای که جمعه نیست
جمعه 6 مهر 1403 14:56
چقد زود گذشت این دو روز تعطیلی میخوام برم کتابخونه و یه برنامه بگیرم و برنامه کلاسو توش بنویسم حوصله ندارم بشینم درست کنم وگرنه مقوا و کاغذ رنگی دارم یه چیزی ام درست کردم واس قوانین کلاس یه چیزی ام واس گروه بندی یه مقوام واس ستاره و ضربدر بچه ها البته اونو قبلا چسبوندم به دیوار کانکس (کلاسمون تو کانکسه ) ولی تزئینش...
-
اندر باب هم خونه
پنجشنبه 5 مهر 1403 13:05
عاغا ما بعد از کش و قوس های فراوان یه خونه پیدا کردیم در واقع مدیرمون گف فلانی هس، همسایه ماس منم یه اشتباهی کردم قبل از اینکه با خودش صحبت کنم به این دشمن به ظاهر دوستمون گفتم این خونه هس بیا با هم بریم گف باشه البته اونم از یه طریق دیگه شماره خانم رو گیر آورده بود خلاصه من بهش زنگ زدم یکم حرف زدیم صدا قطع و وصل میشد...
-
من رویاها
چهارشنبه 4 مهر 1403 19:12
واییی یه چیزی رو یادم رفت تعریف کنم عاغا ساعت نزدیکای ۶ صبح بود هوا هم تاریک اون روزم بارون میومد حتی یادمه یه راننده احمق عمدا از چاله نزدیک ما رد شد و لباسم کلی لک شد از همینجا بهت احمق حالا این هیچی یهو دیدم یه ماشین پیچید جلومون و شیشه رو کشید پایین گف خانوما کجا میرین برسنومتون مام حالا یه جوابی دادیم ولش کن ولی...
-
ادامه داستان
چهارشنبه 4 مهر 1403 17:07
ببین میخوابما ولی مغزم بیداره نمیدونم چرا همش تو کلاسه تو جاده س عجیبه این هفته خواب راحت نداشتم ادامه داستانو میخواستم بنویسم کلی حس میکنم بد نوشتم قبلشو ببین خانم نمک میدونه ارتباط تو محیط کار و دانشگاه چقد میتونه مزخرف باشه اگه احساس بین دو نفر دو طرفه نباشه یا حتی کات کنن پس خیلی خیلی با احتیاط و دست به عصا حرکت...
-
یک عشق ، یک شکست
چهارشنبه 4 مهر 1403 15:07
آخیش از امروز چون فردا و پس فردا تعطیله میخوام از همکارا بنویسم طبق معمول قطعا مطمئنم همه اتفاق نظر دارند که من خیلی آروم و کم حرفم واقعیتم همینه البته کلا روز اولی که رفتیم قبل شروع مدرسه ها فقط مدیرو دیدیم البته باید بگم مدیرارو مدیر شیفت خودمون که خانومن و مدیر شیفت بعدی که آقا هستن اون روز خیلی با هم بودیما یعنی...
-
دلم میخواد بخوابم و دیگه بیدار نشم
دوشنبه 2 مهر 1403 17:18
نمیدونم چرا حس میکنم هر چقد بزرگتر میشم نیازم به تراپیست بیشتر میشه واقعا احساس میکنم توان ادامه دادن ندارم، هر بار که یه تغییری تو زندگیم ایجاد میشه توانایی کنترلم از بین میره یادمه وقتی مدرسه تموم شد و کلا ۱۸ سالمو پر کردم دچار تنش شدم شاید ۳_ ۴ سال طول کشید تا تونستم بپذیرم که بزرگ شدم و کلا دنیای بزرگسالی با...
-
روز اول
یکشنبه 1 مهر 1403 20:30
حقیقتا خیلی خسته م ولی میخوام ثبت کنم امروز اولین روز کاریم به عنوان معلم بود، واقعا معضل جدی ای بابت رفت و آمد دارم امروز فقط بالای ۴۰۰ هزار تومن هزینه رفت و آمدم شد اگه هر ۲۲ روز ماه همینقد هزینه کنم میشه 8 میلیون و هشتصد تازه امروز چون تو تاریکی راه افتادم مامانمم بنده خدا همرام اومد و کل روز همراه با من مدرسه بود...
-
چشماتو روی جزئیات رفتار آدما نبند که همه چی رو بهت میگن
شنبه 31 شهریور 1403 13:49
دلم میخواست یه پستی رو ری پست کنم (نمیدونم کلمه درستیه یا نه) ولی پیداش نکردم حوصله نداشتم بیشتر از اینم بگردم ، در مورد یکی از بچه های دانشگاه بود که اولین نفری بود که باهاش دوست شدم ولی خب اون موقع مجازی بود متاسفانه کسی که قدم اولو هم برداشت واس ارتباط من بودم بعد که حضوری شد فهمیدم اشتباه میکردم در موردش فازمون...
-
Free
چهارشنبه 28 شهریور 1403 19:44
خب سلام :) بعد از سالها جنگیدن با خودم واقعا فهمیدم که آدم شیر کردن نیستم یه روز به یکی گفتم که نمیدونم چرا ارتباطاتم ضعیفه و دوستای زیادی ندارم تو مجازی گع خیلی تو لاک خودتی منم از یه هفته پیش تصمیم گرفتم از این لاک دربیام و شروع کردم تو اینستا فعالیت کردن ولی دیدم واقعا افتضاحه از هر چی استوری میذارم طور دیگه ای...
-
شاید پایان تو
دوشنبه 26 شهریور 1403 22:07
Once upon a time یه روان شناسی اومده بود دانشگاه راجع بهش نوشتم خواستم یه چیزی رو دوباره بنویسم از دست دادن باعث غم میشه هر آدم سالمی واس هر از دست دادنی غصه میخوره همونطور که هر آدم سالمی واس هر به دست آوردنی خوشحال میشه ولی وقتی واس غم از دست دادن سوگواری نکنی تو مراحل خیلی پیشرفته تر میشه افسردگی حالا بیا و جمعش کن...
-
تلاش اجباری
جمعه 23 شهریور 1403 12:08
تعداد افراد زیادی نمیدونن کنکور دادم سوای خانواده شاید از انگشتان یک دست کمتر البته شماها هم که خوانندگان اینجایین میدونین کلی نه شناس، ناشناس ولی همینا هم میگن آفرین ایول چه عزم و اراده ای و فلان من واقعا نمیدونستم عزم و اراده ی خاصی لازم داشت هر کسی تو شرایط من بود همین کارو میکرد وقتی بهم میگن چه عزم و اراده ای...