چون نرفتم عقد دخترخاله ، خاله م قهر کرده
بابا آخه چجوری میتونستم برم جت شخصی ندارم که ده دقیقه ای برم و بیام
حالا دیگه بعدا آشتی میکنه یا نه نمیدونم ولی واقعا نمیشد برم
امیدوارم برداشتش این نباشه که بخاطر اینکه اون شوهر کرد من هنوز مجردم حسودیم شد و نرفتم چون واقعا اینجوری نبود
گفتم عروسی جبران میکنم دیگه
واقعنم اینکارو میکنم حتی اگه دعوت نشم میرم
از همین امروز باید شروع کنم واس بعدی
یه خودکارم امانت گرفتم صاحبشو پیدا نکردم بعد امتحان
امیدوارم امتحان بعدی ببینمش خودکارشو بدم بهش، من به شخصه خیلی بدم میاد کسی خودکارمو پس نده اصلا همین موضوع باعث شده خیلی وقتا خودکار امانت ندم واس همین خیلی برام مهمه ببینمش بنده خدارو دستش درد نکنه به دادم رسید
شنبه هم میرم دانشگاه چون من لجباز نیستم با اینکه واقعا اذیت شدم ولی دیگه چاره ای نیست
راستی بعد از مدت ها یکی رو دیدم که حس کردم ازش خوشم اومد :)))
البته الان اصلا اینجوری نیس که به احساس خودم اعتماد کنم صرفا فقط خوشحالم که از یه نفر خوشم اومد و فهمیدم این احساس هنوز زنده ست و نمرده پس میتونم امیدوار باشم بازم به کسی علاقمند شم
شنبه امتحان م
یکشنبه ع
دوشنبه ف
سه شنبه ش
چهارشنبه سرود (رکب خوردم اینجا وگرنه پامو نمیذاشتم دانشگاه)
پنجشنبه هم د
این هفته ۵ تا امتحان دادم + رکبی که بابت سرود خوردم
به من گفتن استاد گفته زودتر بخونین و فیلم بگیرین بفرستین دیروز قبل ضبط فهمیدم که همش بخاطر یکی از دانشجوهاس که تشریف میبرن مسافرت و بخاطر ایشون این همه وقت من گرفته شد و فیلمم بخاطر ایشون گرفته شد و ما باید زنده اجرا کنیم
شیطونه میگه شنبه نرم دانشگاه
بابا چقددددد کثافتینننن
امیدوارم مسافرتتو سالم بری برگردی ولی کوفت و زهرمارت بشه که فشار این هفته رو واس من مضاعف کردی
واقعا به سرم زده شنبه رو بپیچونم حتی اگه این درسو بیفتم ولی خب اینجوری به خودمم ضرر زدم ولی دلم خنک میشه عوضش
دختره ی الدنگ عوضی
امتحانمم خیلی مزخرف بود
حالا جوابا بیاد فقط یه سوالو چک میکنم ببینم چقد بارم داشت
راستی گفتم بابت ۰.۲۵ های های گریه کردم ؟ آره های های گریه کردم
چند سالمه؟ ۲۶
نمیدونم چرا این روزا همش به اینجا پناه میارم
مینویسم، پاک میکنم
مینویسم، پاک میکنم
مینویسم، به اشتراک میذارم، پاک میکنم
این هفته خیلی خیلی خسته شدم البته هنوزم ادامه داره و فردا و پس فردام کلی درس ریخته سرم
چون دیروز دانشگاه بودم امروز خیلی زود بیدار شدم و درس خوندم
واس همین خیلی خسته م
امتحان امروزم بنظرم سخت بود واقعا پدرم دراومد تا یکم مرور کنم بیشتر از اون اینکه میدونستم غلط دارم اما بیشتر از هر چیزی اون غلطی داره روانیم میکنه که اصلا فکرشو نمیکردم
اه لعنتی یه لحظه شک کردما کاش کامل مینوشتم که بفهمم میتونه اشتباه باشه
تف به این شانس
خیلی وضعم خوبه اینم اینجوری شد
دلم میخواد بمیرم
حس غریبیه نازنین
که دوست دوران کودکیم داره شوهر میکنه
انتظار نداشتم انقد سریع اتفاق بیفته ولی چهارشنبه انگار عقد میکنن
حقیقتش نمیدونم چرا زندگیم اینجوری شده ولی هر بار به هم میپیچه
هم امتحان دارم، هم مریضم و نمیدونم چه ویروس کوفتی ایه داره میشه یه هفته، یه ذره بهتر شدم ...فردام همینجوری باشم میرم دکتر دیگه تحمل این وضعو ندارم
حالا نمیدونم چجوری میخوام تو عقد ایشون باشم! با اینکه دلم میخواد واقعا حضور داشته باشم ولی هر چقد فک میکنم میبینم خیلی سختمه
امتحانو میتونم روز قبلش بخونم ولی خسته کوفته این همه راهو باید برگردم و صبح خروس خونم برم امتحان
هووففففف یادم نمیاد مراسمی بوده باشه و من امتحان نداشته باشم
واقعا دیگه حالم از امتحان داشتن به هم میخوره
ولی همین ایشون دوست دوران کودکیم ببود نه نوجوونی و الان
واقعا هم میدونم ته دلش از من خوشش نمیاد
نمیدونم چه غلطی بکنم
بنظر شما این همه سختی رو به جون بخرم؟ یا بشینم با آرامش واس امتحانم بخونم و بمونم خونه؟
بعدا نوشت بعد از یه روز: نمیرم و واس امتحان میخونم