وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

وبلاگی برای خودم

تقریبا از هر موضوعی که از ذهنم بگذره اینجا می نویسم :)

گریه واس تو بسه

خببببب هر وقت، وقت زیاده ما آب روغن قاطی می کنیم و درس نمیخونیم 

حقیقتشو بخواین حالم داره از درسا به هم میخوره 

سه تا فصل حیاتی فیزیک هست که تا جون دارم باید واسش تست بزنم 

شیمی حتما باید هر شب آزمون کوچولو بدم بخاطر موازنه و محاسبات

ریاضیم بنظرم این مقاومت بی فایده س 

یه کلاسی چیزی لازم داره تنها نمیتونم بخونم یعنی حالم ازش بهم میخوره بس که خوندم و جواب نمیده مثل عشق یه طرفه می مونه  البته از این لحاظ که تو هی توجه میکنی و اون بی توجهی ( وگرنه که عشق فاکینگ یه طرفه هر دو طرفو اذیت میکنه) بهرحال 

فعلا چالشام ایناست 

امروز کلا تو مجازی پلاس بودم البته نه اینستا و یوتوب چون هر دو رو حذف کردم 

رفتم از این شو های مسابقه و اینا دیدم البته احساس میکنم نیاز داشتم واقعا بعضی وقتا از اینکارا نکنم نمیتونم ادامه بدم 

توروخدا دعا کنین یه معلم ریاضی خوب پیدا کنم 

الان مسئله این نیست ریاضیم خوبه یا بد مسئله اینه اصلااا نمیتونم بخونم ازش بدم اومده و این یعنی باخت

کنکور که به دل من توجه نمیکنه حساب و کتاب داره 

آشفتگی به عمق اقیانوس

اصلا حوصله درس خوندن ندارم 

کلا رشته کار از دستم در رفته این هفته فقط دانشگاه و مدرسه بودم 

هفته ی بعدم یه ذره بهتر از این خواهد بود ولی دیگه از اون به بعد اوضاع یکم خوب میشه تا خرداد

خرداد هم امتحان نهایی دارم هم امتحان دانشگاه

تیرم امتحانای دانشگاه و کنکور 

میدونم باز شرایط پرتنشی خواهد بود مثل ماهی که گذشت تا کنکور اردیبهشت

بعضی وقتا پشیمون میشم که خواستم دوباره کنکور بدم واقعا سخت میگذره واسم 

الان مثلا این هفته جونم بالا اومد تا دو ساعت تونستم بخونم کلا برنامه م رفت رو هوا 

نمیدونم مشاورم کی زنگ میزنه شاید امشب 

شاید فردا 

ماجراها و مزخرفات دانشگاه و مدرسه هم یه طرف 

امروزم بخاطر مدرسه تمرکز درست و حسابی ندارم

از این وضع خسته م 

یه روز خیلی خیلی بد

حقیقتش تا حالا این نوع از استرسو تجربه نکرده بودم

برگشتم دانش آموزای وحشی ای رو که تو حیاط مونده بودن برگردونم به کلاس بخاطر ورزش بیرون بودن

بعد از من همه ریختن بیرون و ۵ _۶ تا از پسرام از مدرسه رفتن بیرون 

هنوز ۵ دقیقه مونده بود که زنگ بخوره 

چون دیگه کاری ازم برنمیومد همون حیاط موندم که بقیه رو زیر نظر داشته باشم که معاون خِرمو چسبید که چرا گذاشتی برن

الان هر اتفاقی واس این چندتا بچه ای که قبل از تایم رفتن بیرون بیفته گردن توئه 

منم قبل اون خودم میدونستم چه گندی بالا آوردم خدا خدا میکردم این ۵ دقیقه لعنتی بگذره و زنگ بخوره که اندازه یه سال واسم گذشت 

واقعا مسئولیت بچه ها سنگینه بخصوص مدرسه هایی که هیچ جوری نمیشه بچه هارو کنترل کرد 

حداقل من که نمیتونم 

بخصوص اینکه معلم اصلی بچه ها نیستم و ازم حساب نمیبرن 

راستشو بخواین هنوزم نگرانم 

شایدم نگرانی اون ۵ دقیقه س که تو وجودم مونده 

همش دلم میخواد یکشنبه شه و برم سر کلاس و بچه هارو ببینم که صحیح و سالمن 

هفته بعدم برم دیگه پامو تو اون مدرسه نمیذارم

حتی نمیتونم تمرکز کنم و درس بخونم 

یه هفته بعد از کنکور

من دو نفرو میشناسم

یکیشون رتبه ی کنکورش دو رقمی بود، پزشکی شهید بهشتی خوند و آبان ماه سکته کرد و رفت 

چرا؟ حرف های زیادی پشت سرشه دو تاشو بررسی میکنیم

اولیش اینکه میگن خیلی تو بیمارستان تحت فشار بود چرا؟ نمیدونم من پزشک نیستم ولی تا حالا پزشکی ندیدم نگه فشار کاری چقد بالاست و حق الزحمه چقد کم (خواهشا جراحای با ۳۰ سال سابقه رو مثال نزنید منم میدونم اونا پولدارن) 

تئوری دوم: میگن اونقد از لحاظ روحی تحت فشار بود که افسردگی گرفته بود و چون بدون ملاحظه یهو قرصاشو گذاشت کنار باعث شد سکته کنه 

چرا افسردگی گرفته؟ از لحاظ خونوادگی در سطح خیلی خوبی هستن و فرزند اول خونواده هم بودن ایشون و فقط هم یه برادر داشت 

پس چرا افسردگی گرفته؟ احتمالا باز هم فشار کار و سختی درسا و ناامیدی نسبت به آینده

آشنای دوم کیه؟

کسی که تو دانشگاه آزاد مهندسی خوند و چون وصل بود به یه جاهایی 

از چندین سال پیش تو کشواری درجه یک داره تو دانشگاه های درجه یک درس میخونه، مقاله مینویسه، تدریس میکنه حقیقتش رو بخواین منم نمیدونم دقیقا چیکار میکنه ولی تا حالا تو ژاپن، انگلیس و.... نمیدونم کشورای دیگه رو یادم نیست

ازدواج کرد و بچه داره و همه چی اوکی و روال

این عدالته؟ 

چرا یادم افتاد؟ نمیدونم خسته م از اینهمه بی عدالتی 

به من چه ربطی داره؟ نمیدونم منم یه انسانم اینجا دارم زندگی میکنم 

ولی غرم نزنم؟ نگم؟

خب 

این هفته به جز دو سه ساعت هیییچچچچ کاری نتونستم بکنم

ان شاء الله از فردا برمیگردم به روال 

low battery

واقعا خسته م

دارم از خستگی میترکم 

این یه ماه خیلی فشرده کار کردم اصلا کاری به نتیجه ندارم من این یه ماه جر خوردم تا تونستم به یه حد کافی از مرور برسم 

چقد دوس دارم فردا نرم دانشگاه ولی سایتو بستن که نبینیم چند تا غیبت داریم مجبور شیم بریم

شاید بپرسید خب خودت نمیدونی چند بار غایب شدی؟ باید بگم نه یه سری ر وزا که کلاسا تق و لق بوده بعضی اساتید با اینکه هیشکی نرفته سر کلاس غیبت گذاشتن، یعضیام نذاشتن ، بعضیا تو سامانه ثبت کردن بعضیا نکردن

خلاصه حساب کتاب یوخ

دیگه باید با مشاورم مجدد شروع کنم و تا آخر راهو همراهم باشه